آن لحظه
که دست های جوانم
در روشنای روز
گل بارانٍ سلامُ تبریکات دوستان
نیمه رفیقم می گشت
دلم
سایه ای بود ایستاده در سرما
که شال کهنه اش را
گره می زد.
"hossein panahi"
که دست های جوانم
در روشنای روز
گل بارانٍ سلامُ تبریکات دوستان
نیمه رفیقم می گشت
دلم
سایه ای بود ایستاده در سرما
که شال کهنه اش را
گره می زد.
"hossein panahi"